91/3/14
10:59 ص
1 - میزبان : میز ( مهمان ) + بان ( پسوند دارندگی)1 = کسی که دارای مهمان است.
2- گوسفند: گو ( جانور اهلی ) + سپند ( مقدس، پاک ) = جانور اهلی پاک
*جز اول ( گو ) در واژه های گوساله و گاو نیز به کار رفته است.
3 - میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخفف زاده) = امیر زاده
* این واژه ظاهراً از زمان تیموریان رواج یافته است در عهد قاجار هرگاه پیش از نام افراد ذکر می شد به معنای « آقا » بود مانند: میرزا جعفر و اگر بعد از نام اشخاص می آمد دلیل بر شاهزادگی بود.مانند: محمدعلی میرزا- احمد میرزا
4 - کدبانو: کد ( خانه) + بانو = بانوی خانه
5- آسمان: آس( سنگ مدور) + مان(پسوند شباهت)= فضای شبیه سنگ آس
* این تشبیه به این دلیل است که به زعم قدما آسمان مدور همچون سنگ بزرگ آسیاب است که بر فراز زمین در حال چرخش است.جزء اول این واژه را می توان در واژه های آسیاب و خراس نیز مشاهده کرد.
6 - کهکشان: که ( کاه) + کش (بن مضارع کشیدن)+ ان = جایی که کاه کشیده شده است.
*این وجه تسمیه به این سبب است که درخشش ستاره های ریز و درشت کهکشان که همچون خطی درشت بر آسمان است گویی راهی است که بر اثر نقل و انتقال کاه مشخص و نمایان شده است.
7- زمین: زم(سرد) + ین( پسوندنسبی)= سرد شده.
* زمین در آغاز آفرینش گوی آتشینی از گدازه ها بود که در پی چند میلیون سال بارش باران به سردی و خشکی گرایید. جز اول این واژه را می توان در کلماتی چون؛ زمهریر(باد سرد)، زمستان نیز مشاهده کرد.
8- البرز : هر( کوه) + برز( بلند) = کوه بلند
9- بیستون: این واژه در اصل بغستان به معنای محل پرستش خدا بود که تشکیل یافته از دو جزء بغ( خدا) + ستان ( پسوند مکان) می باشد و در سیر تحول واجی ابتدا به بیستان(یای مکسور) و سپس به بیستون (یای مفتوح)و سرانجام به بیستون تغییر یافت.
* ظاهراً چون ایرانیان کوه ها و اماکن بلند را برای مناجات مناسب می دیدند این کوه بلند را جایگاه نیایش خدا نامیدند2
10- دبستان : دب( خط) + ستان( پسوند مکان ) = محل آموزش خط و کتابت
* جزء اول این واژه در اصل مشتق از کلمه dipi است که در فارسی باستان به معنای خط می باشد. این واژه که به شکل « دیپ » در کتیبه های هخامنشی آمده است در حقیقت یادگاری از زبان سومر می باشد که به صورت dub به معنای لوح و خط بود. بعدها این کلمه به زبان اکدی وارد شد و به صورت duppu و tuppu ملفوظ و مکتوب شد. سپس با ورود به زبان آرامی به شکل dup درآمد و وقتی به زبان فارسی باستان آمد به شکل های مختلف: دب ، دیب ، دیو تغییر یافت و ما امروزه این صورت ها را می توانیم در کلماتی چون: دبیر ، دیباچه ، دیبا و دیوان ببینیم.3
11- دشوار: دش( ضد) + خوار( ضد آسان) = ضد آسان
*جزء اول این واژه را به صورت دش و دژ در واژهایی چون؛ دشنام ، دشمن و دژخیم می توان دید.
12- تابستان: تاب( بن مضارع تابیدن) + ستان (پسوند)
13- کوچه: کوی( محله) + چه ( پسوند تصغیر)
14 -داوطلب: داو( هر دست بازی نرد ) + طلب( بن مضارع طلبیدن) = کسی که خواستار بازی کردن بازی نرد باشد. این کلمه بعدها عمومیت یافت.